عشق جاودان
مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان بعد از کلی وقت می خوام دوباره بنویسم.... تنهام... تنها تر ام از همیشه.... عید برای من معنیی بی مفهوم ..... معناای تنهایی بی قید وشرط من در میان بعد زمان ومکان... کاش فقط تنها بودم.... دوست دارم گریه کنم ولی بغض در گلویم خفه شده است.... نه می توانم داد بزنم نه سکوت کنم... نمی دانم شاید من خیلی احساسی هستم.... قلبم را به تاراج بردی و من حرفی نزدم ... لااقل قلبم را پس بده ای بی وفا .... اولین عشقم را تبدیل کردی به اخرین عشق... فکر نمی کردم اینقدر عشق تلخ باشد .... تلخ... تلخ.... خسته ام از این زمونه ای خدا.....................
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 17:10 :: نويسنده : عشق جاودان
پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |