عشق جاودان
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...
دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...
كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...
بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده
گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...
دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ... دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان ღ♥ღ
به سلامتی درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش. ღ ღ♥
به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه. ღ ღ♥ به سلامتی دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یکرنگیش. ღ♥ღ به سلامتی سایه! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره. ღ♥ღ به سلامتی پرچم ایران! که سهرنگه، تخممرغ! که دورنگه، رفیق! که یهرنگه.
به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم.
به سلامتی نهنگ! که گندهلات دریاست.
به سلامتی زنجیر! نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه به هم پیوستس. ღ♥ღ نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.
به سلامتی شلغم! نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
به سلامتی کرم خاکی! نه به خاطر کرمبودنش،به خاطر خاکیبودنش
به سلامتی پل عابر پیاده! که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا !
به سلامتی برف! که هم روش سفیده هم توش.
به سلامتی رودخونه! که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.
به سلامتی گاو! که نمیگه من، میگه ما.
به سلامتی دریا! که ماهی گندیدههاشو دور نمیریزه.
به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو میگیره دورش.
به سلامتی بیل! که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه.
به سلامتی دریا! که قربونیاشو پس میآره.
به سلامتی تابلوی ورود ممنوع! که یه تنه یه اتوبان رو حریفه.
به سلامتی عقرب! که به خواری تن نمیده. (عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش میکُشه که کسی نالههاشو نشنوه)
به سلامتی سرنوشت! که نمیشه اونو از "سر" نوشت.
به سلامتی سیم خاردار! که پشت و رو نداره. دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان
زندگی زیباست زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان خدایا...........
خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان برای تو می نویسم... دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان اسمتو رو سیگار نوشتم برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم اما نمی دونستم با هر پوک ذره ذره میری تو نفسم و می شی همه چیزم
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : عشق جاودان به سلطان حقیقتها فراموشت نخواهم کرد، تو تنها شعله ای هستی که خاموشت نخواهم کرد. دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : عشق جاودان میدونی وقتی چشمات پر خوابه دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : عشق جاودان کوله بارت بر بند دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : عشق جاودان به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر مگر اسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دل بستم به چشمان تومی دیدم که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر به هر کس دل ببندم بعداز این خود نیز میدانم به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر من از اغاز در خاکم نمی از عشق می بینم مرا می ساختند ای کاش از اب وگلی دیگر طوافم لحظه دیدار چشمان توباطل شد من اما هم چنان در فکر دور باطلی دیگر به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان پیشانیم رابوسه زد در خواب هندویی شایدازان ساعت طلسمم کرده جادویی شایداز ان پس بود که احساس می کردم درسینه ام پر می زند شبها پرستویی شاید ازان پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می افتاد درجویی از کودکی دیوانه بودم مادرم میگفت از شانه ام هرروز می چیده است شب بویی نام تورا می کند روی میزها هروقت در دست ان دیوانه می افتاد چاقویی بیچاره اهویی که صید پنجه شیری است بی چاره تر شیری که صید چشم اهویی اکنون زتو با ناامیدی چشم می پوشم اکنون زمن با بی وفایی دست می شویی ایینه خیلی هم نباید راست گو باشد من مایه رنج توهستم راست می گویی دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان ازباغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند پوشانده اند صبح توراباابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانیت کنند ای گل گمان مکن به شب جشن میروی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رجیم ورحیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند اب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان بی قرارتوام ودردل تنگم گله هاست اه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده دراب در دلم هستی وبین من وتوفاصله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختتن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست اسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست باز میپرسمت از مسئله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه مسئله هاست دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان مرابازیچه خودساخت چون موسی که دریارا فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را نسیم مست وقتی بوی گل میداد حس کردم که این دیوانه پرپرمی کند یک روز گلها را خیانت قصه تلخی است اما ازکه مینالم خودم پرورده بودم درحوارییون یهودارا خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست چه اسان ننگ میخوانند نیرنگ زلیخارا کسی راتاب دیدارسرزلف پریشان نیست چرااشفته می خواهی خدایاخاطرمارا نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است که وحشی می کند چشمانش اهوهای صحرارا چه خواهد کردباماعشق؟پرسیدیم وخندیدی فقط باپاسخت پیچیده ترکردی معمارا دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان
مهرورزان زمانهای کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که دران جا که تویی
برنیاید دگر اواز زمن
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هرچه بر میل دیل دوست بپذیریم به جان
وان چه جزمیل دل اوست بسپاریم به باد
باز این دل سرگشته من
یاد ان قصه شیرین افتاد
بیستون بود وتمنای دودست
ازمون بود وتماشای دو عشق
درزمانی که چو کبک خنده میزد شیرین
تیشه میزد فرهاد
نتوان گفت به جان بازی فرهاد افسوس
نتوان کرد زبی دردی شیرین فریاد
کار ششیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد براوردن میل دل دوست
خواه با شاه در افتادن وگستاخ شدن
خواه با کوه در اویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست
که نه تنها شیرین بی نهایت زیباست
انکه اموخت به مادرس محبت می خواست
جان چرا غان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عشق جاودان
پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||
![]() |